- تازه دماغ
- سر حال خوشحال، دانا
معنی تازه دماغ - جستجوی لغت در جدول جو
- تازه دماغ
- تردماغ، سرحال، خوشحال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سر خوشی، دانایی سر حال بودن خوشحالی، دانایی
جوانی که تازه عروسی کرده داماد جوان
مردی که تازه ازدواج کرده
آنکه شامه ای حساس دارد: چنان آن نازنین نازک دماغ است که او را بوی گل دود چراغ است. (طاهرغنی)
کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده باشد تازه نفس، چای و مانند آن که تازه دم کرده باشند
چای که آن را تازه در قوری ریخته و دم کرده باشند، کسی که کاری را تازه شروع کرده و هنوز خسته نشده، تازه نفس